زیست اندیشه های چند گانه در عصر دیجیتال

زيست انديشه‌هاي چندگانه در عصر ديجيتال

 

نويسنده: بهاره حدادي

 

Bhr_architecture61@yahoo.com

 

 

چكيده:در عصري كه گفتگوي معماري و مخاطب به واسطه تصاوير ديجيتالي، كه عرصه فضا را فرا گرفته،صورت مي گيرد،تحولات بيشماري در نگرشها و انديشه ها ،يگانگي و چند گانگي رخ داده است.ساختار حقانيت فضا و مفاهيم بصري دگرگون شده است.ابعاد و عناصر فضا در هم تنيده اند،و ديگر معنايي واحد در يك بنا، اذهان مخا طبين را درگير نمي كند،بلكه مخاطبين هستند كه مفاهيم را در هم مي آميزند و هويت هاي دگرديس شده اي از يك فضا را، در ذهنشان خلق مي كنند.در اين مقاله سعي بر اين است  كه اين تحولات را توصيف  كرده و تصويري جديد از بعد پنجم فضاهاي چندگانه ارائه گردد.

كلمات كليدي: هم آميزي-زمان- مكان-ديجيتال-آفرينش                                     

                 

 

مقدمه:                                                                                     

 

دردهه 1990  به دنبال نظريه‌هايي كه در زمينه جهاني شدن مطرح گرديد. الكترونيك به گونه‌اي پررنگ‌تر در عرصه معماري جلوه نمايي كرد و صحنه زندگي را تسخير كرد. دهكدة جهاني مطرح در مباحث و نظريه‌ها، مرزها را در هم مي‌شكند، فرهنگ و اقتصاد و سياست را در خود حل مي‌كند.  در اين حال عصر اطلاعات با پديده‌هاي مختص به خودش پا به عرصه وجود گذاشته است. غير ماديگرايي، بي‌واسطگي و چند رسانه‌اي بودن و جهاني شدن ملزوم يكديگر شده‌اند.

فواصل در هم شكسته فضا و زمان

زمان وفضا مسخر عصر اطلاعات شده اند.لايه هاي زمان در هم آميخته اند وهمزماني در پس اين آميزش ،پايه اي براي انقلاب ديجيتال گشته است .حقانيت فضا بر روي پرده هاي مجازي ،انعكاس يافته است.فاصله اي بين «اينجا»و«آنجا» در فضا نمانده است.هويت هاي مجازي در اينترنت ،كد گذاري شده اند .همه در همه جا و يكجا،با شناسه هاي ديجيتالي مطرح مي‌‌شوند.اين سرزمين متعلق به همه است وهمه بي سرزمين‌تر از هميشه‌‌‌‌اند.

1كارل ماركس مي‌گويد:«كارگران ميهن ندارند.»

2گونتگراس نويسنده آلماني مي‌گويد:« آن‌هايي كه كشوري ندارند، افق‌هاي گسترده‌تري دارند، تا آن‌هايي، كه در سرزمين آبا و اجدادي خود ساكن‌اند. من نيازي به عصاي وطن پرستي ندارم. من كشورم را از دست داده ام »

 

نمايش تصاوير روي پرده فضا:

عصر جديد،آمادگي شروع تازه اي براي تصويري متفاوت را دارد ،متفاوت اما مثل هميشه! تصوير مجازي ،وسيله اي براي اطلاعات الكترونيك،ارتباطات واطلاع رساني درهر جايي قابل دسترسي است.

تصويرمجازي،افسارگسيخته برپهنه فضاي معماري نقش مي‌بندد، عاري از هر گونه اصول آموزش معماري هستند. هيچ اثري از تركيب‌بندي و سازماندهي فضايي و تعاريف برطبق اصول صوري و هندسي در خود ندارند. زبان تصوير، طيف تازه‌اي از بيان معماري را با خود به همراه دارد. در واقع مرزبين حقيقت و مجاز در هم آميخته شده است. (3) به قول منتقد آمريكايي هربرت موسچمپ :« مانند سورئاليست‌ها، به نظر مي‌رسد كه اين معماران تصميم دارند تا مرزبين واقعيت بيداري و وضعيت رويايي را با هم تركيب كنند. » همان طور كه جان ساكي در پروژة « روياي آينده» در منچستر انگلستان، براي جذب مخاطبين تصاوير را بر ديواره‌ها به رقص در مي‌آورد و فن‌آوري ديجيتالي با خلق تصاوير مجازي، هستي فضا را مي‌آفريند، در واقع بيننده در مرز ناپيداي حقيقت و مجاز فضا، قدم مي‌نهد.

 

ساختارشكني مرز آفرينش فضا

گويي در عصر جديد، بوم طراحي تصاوير، دگرگون شده است، ديگر ماده بر روي آن نقش نمي‌بندد. بوم سيال، از جنس آب است و با هر ضربه قلم مو، تصوير در هم مي‌شكند و تصويري نو شكل مي‌گيرد. اين بار قلم مو هم در دست معمار است و هم در دست بيننده. هر دو فضا و انديشه مي‌آفرينند ، فضايي ساختار شكسته به وجود مي‌آيد كه انديشه‌هاي چندگانه را در خود منعكس مي‌كند .

تكيه‌هاي فضاي مجازي در مقطعي از زمان ، در كنج‌هاي اذهان شكل مي‌گيرد . در موزه آب شور و شيرين هلند كه توسط گروه طراحي نو آكس طراحي شده است ، سنسورهايي در فضاي داخلي و گالري‌هاي نمايشي نصب شده ، كه در شرايط مختلف ، تصاوير متفاوتي را بر روي ديواره‌ها به نمايش مي‌گذارد. اين موزه، مكان نماياندن اشياء نسيت ، بلكه موزه همچون شيئي مقابل مخاطبين جلوه نمايي مي‌كند.

هم‌آميزي مرزهاي هويتي فضايي و واسازي تصاوير ، ساختارهاي عقلاني و تاريخي يك محيط معمارانه را در شكسته است . بر خلاف گذشته ، ريتم و تكرار بازشوها و المان‌هاو عناصر معماري بر پهنه احجام ، چشم مخاطب را به حركت در نمي‌آورد و ارتباط بصري   اثر معماري و بيننده به گونه‌اي ديگر تعريف مي‌شود، تصاوير مجازي بيننده را در حركتهاي مبهم غرق مي‌كند. ديوار همچون فيلتري است، كه اطلاعات را منعكس مي‌كند. نما همچون پرده‌اي است كه تصاوير بر روي آن به نمايش گذاشته مي‌شود. احجام ساده و صلب، ابزاري براي پراكندن اطلاعات مي‌شوند.

(2) به طور مثال مي‌توان «تخم مرغ باد » اثر تويوايتو را نام برد. مجسمه‌اي بارنگ و شكل متغير و پوشيده از پانل‌هاي آلومينيومي سوراخ دار كه تصاوير منعكس شده از شهر را به نمايش مي‌گذارد.

 

 

 

 

رويدادهاي تصويري و اطلاعاتي شايد تهي از هر گونه معنايي باشند كه خلق مفاهيم را به عهده مخاطب مي‌گذارد. در نتيجه مي‌توان گفت ، آفرينش در هر دو سوي مرز طراحي صورت مي‌گيرد و باز قلم مو در دست معمار و مخاطب است. پوشش معنايي احجام ، بركنده شده است . معنا در فرديت بيننده به اوج مي‌رسد ، نه در خلاء فضاي معماري!

 
تضاد و ابهام در قرارگيري عملكردهاي فضايي:

يكي ديگر از ابداعات عصر اطلاعات ، تركيب واكنش‌ها و تعاملات و عملكرد هاست. كاركردهاي گوناگون كنار هم قرار مي‌گيرند و باهم مي‌آميزند، هم آميزي فضاها، ابهام رادر هويت‌هاي مجازي جاري مي‌كند. همان طور كه لوييجي پرستيننزا پوگليسي دربارة پروژة هنر و فن‌آوري رسانه‌اي، رم كولهاس معمار هلندي مي‌گويد:(2) همچون صحنه دارويني، هنر كلاسيك و رسانه‌هاي الكترونيكي را براي توليد تراكم، بهره‌وري از همجواري‌ها ، تحريك تنش، ترويج تداخل‌ها، تعهد هويت‌ها و برانگيختن سردرگمي، انتخاب مي‌كند.                                                   

 

در هم تنيدگي ابعاد فضا يا تكسونگري فضايي؟!

ارائه داده‌ها و اطلاعات الكترونيكي برديوار و كف سقف  فضا داخلي ساختمان، مرزبين ابعاد فضا را در هم فرو مي‌برد ، شكل هندسي پوسته داخلي ساختمان را در هم مي‌شكند. محدوده ديوار و كف و سقف به گونة ديگري تعريف و متمايز مي‌گردد.

به عنوان مثال يكي ديگر از پروژه‌هاي تويوايتو را نام مي‌برم. (2) وي در نمايشگاهي در لندن شركت كرد و اتاقي با ابعاد 10*28 متر تعبيه كرد. اتاق با كف متحركي پوشانده شده بود، روي  پانل‌هايي با روكش اكريلكي مات قرار داشت. با بيست و شش پروژكتور كه از سقف آويزان بودند. و تصاويري از توكيو را نمايش مي‌دادند.

وحدت فضايي در هارموني ابعاد تعريف نمي‌شود ، جزء جزء ابعاد فضا ، به شيوه‌اي يكسان در بازنمايي تصوير شركت مي‌كنند و تضاد تصويري، خلق مفاهيم را به عهدة بيننده وا مي‌گذارد

 
بازتاب ايده در مرز بيرون ودرون:

يكي ديگر از دگرگوني هاي فضايي، ارتباط بين محيط درون و بيرون يك ساختمان است كه با شفاف‌تر شدن مرزبين اين دو، تأثيرگذاري صوري ساختمان نيز تغيير كرده است. ايده در وجوه احجام رسوخ مي‌كند، اطلاعات از ميان مرز داخل و خارج مي‌گذرد، شفافيت حاصل مي‌گردد. نما هاي شيشه‌اي ، و وسيله‌اي براي ارائةتصويري از فضاي داخل ، در محيط بيرون مي‌گردد و در ضمن از داخل نيز مي‌توان پرده‌اي از طبيعت و فضاي خارج راپيش رو داشت، يعني داخل و خارج به صورت يكسان ساختار ايدة اطلاع رساني را در بر مي‌گيرند. بيرون و درون عريان شده‌اند و مرزهاي صلب وجود ندارند، مرزهاي شفاف و عاري از هر معناي خاص هستند و تنها، آئينه وار ، انديشه‌هاي وتصاوير مجرّد را منعكس مي‌كنند.

(2)« ويتگنشتاين » فيلسوف اتريشي معتقد است كه شفافيت وضعيتي بود كه از طريق‌ آن آدم مي‌توانست ساختار منطقي جهان را به تصوير درآورد. در حالي كه « جيمز وانيز » مغز متفكّر موسسة طراحي محيطي سايت، اظهار مي‌دارد. كه شفافيت ماده، آدم را قادر مي‌سازد كه رابطه بين طبيعت و معماري، يعني اطلاعات ، را درك كند .

(3)در دانشكده حقوق كمبريج ، طرح نورمن فاستر، مي‌توان چنين مشخصه‌اي را مشاهده كرد. نماي شمالي سراسر شيشه‌اي اين ساختمان، امكان نفوذ نور را به داخل فراهم كرده و ديدهاي مناسبي از درون ساختمان با سايت را ايجاد مي‌كند.

دگرديسي ابعاد زندة ساختمان هوشمند :

با توسعة سيستم ‌هاي هوشمند و عرضه فن آوري‌هاي دوام پذير ، تصوير ذهني اجزاي ساختمان نيز در هم مي‌شكند. ديگر نمي‌توان ساختمان را به بدن يك انسان تشبيه كرد، سازه به عنوان استخوان بندي، مصالح همچون ماهيچه‌ها تأسيسات به جاي رگهاي عصبي بدن يك انسان مطرح نمي‌شود يا حداقل اين شباهت و تناسبات تغيير كرده است. چرا كه به گفته مك لوهان، سيستم عصبي در ساختمان بر ساختار اسكلت و ماهيچه‌ها غلبه يافته است.

زنده بودن ساختمان را مي‌توان در سلول‌هاي خورشيدي ديد كه بر روي ديوارها و سقف كاذب نصب مي‌شوند.

(3)مركز تله كام در توكيوكه توسط كازا باوم طراحي شده است، مصداقي براي مطلب گفته شده، است. دو برج اداري مركز تله كام به وسيله سكوي ماهواره‌اي پل مانند به هم متصل شده‌اند، سازة تأثيرگذار پل، تنها سازه‌اي نمايشي نيست، بلكه يك سكوي عملكردي براي يك دو جين ماهواره‌هاي بزرگ و ساير تأسيسات مرتبط هستند كه به هيچ طريق ديگري نمي‌توانند مستقر گردند. كل مجموعه «ساختمان هوشمند» با يك سيستم مديريت كاملاً پيوسته براي تنظيم ميزان انرژي، سيستم‌هاي امنيتي و شبكه‌هاي كامپيوتري مي‌باشد.

لغزش تصاوير ذهني در بعدي ديگر:

كف و ديواره‌هاي ساختمان علاوه بر انعكاس تغييرات تصاوير متحرك مي‌توانند همچون پوسته‌هاي لغزان حركت كنند. با حركت فرم‌هاي معمارانه، بيننده با گونه‌هاي جديدي از نحوه انديشيدن مواجه مي‌شود. چرا كه فضا ويژگي اقليدسي خود را از دست مي‌دهد. حركت مرز بالا و پايين، آغاز و پايان ، ترازهاي منحني السطوحي را در ذهن مخاطب مجسم مي‌كند. گويي بعد جديدي، فضا و زمان را در خود محصور كرده است. شايد بعدي نو ، بعد پنجم ، در عرصه حضور، ظهور كرده است. بعدي كه توسط فرديت ادراك و هويت‌ها خلق مي‌گردد كه در عين نبودنش، هستي فضاي كلي را در خود محو مي‌كند.

آميزش آگاهي و تقابل فرديت‌ها :

فضا و زمان در عصر اطلاعات، دنياي آگاه و ناخودآگاه را در هم مي‌آميزد به طوري كه مي‌توان از تحولات جهان آگاه بود، بي آن كه از اين آگاهي ، آگاه بود، هم‌آميزي لايه‌هاي گوناگون ابعاد متضاد ، چه در ساحت زمان ، چه در عرصة فضا، مكاني شده است براي زايش « زيست انديشه‌هاي چندگانه » كه هويت مجازي صاحب انديشه را در خود مي‌پروراند.

 

اين فضا با هويت مجازي‌اش متعلق به يك نفر است كه آن شخص هم در پس انديشه‌هايش، در پس مرزهاي در هم شكسته و متضاد، بر روي بعد ديگري از وجود خودش منعكس مي‌گردد، شايد گونه‌هاي متضادي از هويت يك فرد در تقابل با هم قرار مي‌گيرند. اين فرد تنهاست، اما افراد ديگري در كنارش، با همين دنياي پيچيده، وجود دارند. از همجواري فرد فرد هويت‌هاي مجازي ، عرصة زيستن و رشد كردن انديشه‌هاي چندگانه و متضاد ، شكل مي‌گيرد.

(2)جورج پي لندو مي‌گويد: «خواننده مي‌تواند مسيرهاي متفاوت فراواني را براي دنبال كردن ، انديشيدن، ياخواندن بي‌هيچ ترتيبي انتخاب كند.»

امّا به نظرم مي‌رسد كه تعدد انتخاب‌ها، مي‌تواند گمراه كننده نيز باشد و آيا بهتر نيست كه فضا با ظرفيت نامحدود اطلاع رساني‌اش، مديريت شود. به طوري كه محتوا و كالبد همپا و متعادل مطرح گردند و تصاوير مجازي حقيقت معمارانه را در خود تسخير نكند. هويت فضا بايد، منعكس كنندة انديشة فرد باشد و نه مكاني براي سيلان اطلاعات !

آيا معماري مي‌تواند موسيقي موزون فضا، براي هويت‌هاي چهل تكه در عصر جديد باشد؟

بيان سخني از تويوايتو ، خالي از لطف نيست. وي مي‌گويد:(3) « معماري مي‌تواند و بايد خودش را در صورت كامپيوتري شدن ، كامل هم نشان دهد.»

 

نتيجه:

ديجيتال ،عرصه گفتگوي بنا و مخاطب را منقلب كرده است.تصاوير بر پهنه فضا، خودنمايي مي كنند.تصوير مي تواند، واقعيتي باشد كه خيالي به نظر مي رسد و يا مجازي كه در عين بي منطقي اش، واقعي به نظر مي رسد.آميزش فضاهاي واقعي و مجازي، به زيست انديشه هاي مخاطبين، بعدي تازه مي بخشد.در چنين تحولي بعد پنجم فضا، پا به عرصه وجود مي نهد.بعد چهارم با دادن زاويه هاي ديد متفاوت، پرسپكتيوهاي مختلفي را،از يك تصويرخلق مي كند.بعد پنجم نيز ،با زواياي متفاوت نگرش و انيشيدن ،ادراكات گوناگوني مي آفريند.هر دركي خود، حاكي از نوعي بودن است. بودني نوبنياد، كه فضاي معماري را به سوي افق چندسونگري سوق مي دهد، كه در عين چند گانگي اش ،طالب فرهنگي واحد است.فرهنگي كه حقانيت فضاي آرماني، را به زندگي هنر، هنرمند و مخاطب بازگرداند.

منابع :

[1] جهاني شدن- نوشتة ماكلوم واترزـ ترجمه اسماعيل مرداني گيوي- سياوش مريدي                                                                                                                                             

 ناشر سازمان مديريت صنعتي

[2] فرامعماري– نوشته لوييجي  پرستيننزاپروگليسي- ترجمه محمد رضا جودت و همكاران – ناشر: نشرتوسعه   

[3] مجلة آبادي – شماره 38 – معماري در عصر اطلاعات- ترجمه و تدوين : خشاياركاشاني جو

[4] جسم و جان – نوشته ميلان كوندرا- ترجمه احمد مير علايي- ناشر : نشر فردا

 

عکس مقالات