نور، ساحرهاي در فضا
بهاره حدادي
Bhr_architecture61@yahoo.com
چكيده: از گذشته هاي دور بشر درباره پديده اي به نام نور همواره از خود كنجكاوي نشان داده است.تا آنجا كه مي دانيم دانشمندان زيادي در بسياري از نقاط جهان در اين مورد به تفكر و تحقيق و مطالعه مشغول بوده اند.نور به عنوان عامل لازم براي زندگي انسان،حيوان،نباتات به صورت يك نيروي غير قابل ديدن در فضا سفر مي كند،به سطح كره زمين مي رسد وبه ما كمك مي كند تا محيط زندگي خود را ببينيم.در اين مقاله سعي بر اين شده است،به توضيحات و تفاسيري در زمينه ويژگيهاي كيفي و كمي نور بپردازيم،وتوجه مخاطب را به بعد پنهان و الهام گرايانه اين جادوي طبيعي جلب كنم.
كلمات كليدي: نور-اثر معماري-آفرينش-پوسته
مقدمه:
آيا هيچ فكر كردهايد كه اگر نور وجود نداشته باشد، زندگي بشر چگونه خواهد بود؟ چند سئوال بسيار ساده را مطرح ميكنم. تصور نمائيد. در يكي از كشورهائي كه از نظر وضع جغرافيائي، در منطقه معتدله كره زمين قرار گرفته طبق عادت معمول در ساعت 6 يا 7 صبح از خواب بيدار شويد و بينيد كه هنوز از نور آفتاب خبري نيست چه ميكنيد، مجسم كنيد كه در يك شب كاملاً تاريك و ابري در محلي كاملاً ناآشنا وبدون دسترسي به وسيلة روشنايي قرار بگيريد. چه اساسي خواهيد داشت؟ ميدانيم كه نور و بخصوص نور آفتاب يكي از حياتيترني نيازهاي حيوانات و نباتات است. فرض كنيد كه يكي از كرات بزرگ منظومه شمسي، آنچنان بين زمين و خورشيد قرار گيرد كه كوچكترين بخشي از نور آفتاب به سطح اين كره خاكي نرسد. چه اتفاقي خواهد افتاد؟ اگر اين تصورات را بكنار بگذاريم و به بحث اصلي خودمان بپردازيم، لااقل يك مسئله كاملاً روشن خواهد بود و آن اينكه بدون نور هيچ چيز قابل رويت نيست.
نور اولين شرط براي هر نوع ادارك بينايي است. در تاريكي مطلق، مانه فضا را ميتوانيم ببينيم و نه فرم رنگ نور تنها ضرورت فيزيكي نيست بلكه ارزش روانشناختي آن يكي از مهمترين عوامل زندگي انساني در همة زمينههاست.
اين خاصيت كه نور به صورت مستقل در هستي ظهور ميكند و واسطهاي است براي ديدن و درك كردن پديدههاي اطراف با مفاهيم عيني و انتزاعي، كه نور را به ساحرهاي در فضا تبديل كرده است. معماران، شاعران، نقاشان، عكاسان و ساير هنرمنادان با انعكاس تأثيرات و تواناييهاي نور در آثاراشان، به آفرينش فضايي سرشار از معاني ميپردازند.
بيان چند بيتي از شعر منوچهر شيباني، شاعر معاصر، خالي از لطف نيست :
تابد زدور نوري، لرزان
دل اوفتد به شوري، از آن
آيد صداي هلهله از دور
پيچيد طنين آن
در طاقهاي ضربي بازار
تا كنجهاي دور فتاده
نمايش جلوه هاي مختلف نور مي تواند انسان را متوجه ذات الهي كند، جنبه راز آلود و غير جسماني نور كمك مي كند تا حسي از عالم روحاني و غيبي ايجاد شود. زيرا نور از رازآميزترين و عجيب ترين پديده هاي هستي است كه جسم نيست ولي حامل انرژي است و نور با روشنايي، دانش و حيات همسوست و از همه مهمتر اين كه در حوزه اديان و گرايش هاي مختلف چيزهايي از قبيل كتاب مقدس، ايمان، هدايت خدا، انسان هاي مقدس، علم و دانش و.... به نور تشبيه شده اند.
و همچنين نور پرتــوي است كه به مجرد تابيدن، اشياء محسوس را به تمثيلاتي تبديل مي كند كه خود در آنها متجلي است. در معماري ايران با هدايت نور در صورت هاي متنوع به داخل بنا علاوه بر تامين روشنايي،بر تاثير معنوي و قدسي نور نيز تاكيده شده است. بدين منظور پنجره هايي با شكل هاي گوناگون از قبيل پنجره هاي مشبك و ساده با نورگير زير گنبد و يا نورگير وسط سقف، مورد استفاده قرار گرفته است. در بيرون بنا نيز به وسيله ايجاد سطوح همسطح و لبه ها و فرورفتگيها، به نمايش عيني نور تاكيد شده است.
نور و سايه:
بدون وجود نور و تصاويري از پديدههاي اطراف نميتوان مكان را در پهنة ادراك به تصرف درآورد و به موقعيت ارتباطات فضائي بينابين نائل گشت. نور قادر به ايجاد در كيفيت پديدهها و فضا است، اما بدون تاريكي متولد نميشود. بلكه مناظرة بين تاريكي و روشني، باعث تكامل يگانگي مكان و شكلگيري كليت فضا ميگردد.
جايي كه روشن است احجام به وضوح ديده ميشوند، در مقابل تاريكي سايه، محيط را از يكنواختي درآورده و با خلق تصويري مكمل با آنچه كه در روشنائي بر پردة ذهن انسان نقش بسته، تضادي در فضا ميآفريند.
تقابل نور و سايه جنبهاي دوگانه به معماري مكان ميدهد، در روشنايي نور، عملكردها و معاني به صورت مشخص و متمايز تحقق مييابد. واقعيت بر پردة چشمان انسان شكل ميگيرد. اما در تاريكي ابهام موج ميزند كه باعث تجسم مفاهيم در ذهن مخاطب و انگيزهاي براي قوة تخيل انسان ميگردد.
به طور كلي ميتوان گفت، در روشنايي آنچه كه هست، نمود پيدا ميكند و در تاريكي آنچه كه نيست، ولي ميتواند باشد، نقش ميبندد.
لوئي كان دربارة نور ميگويد «ماده، نور خاموش شده است، وقتي كه نور دست از بودنش بردارد، ماده ميشود. در سكوت تاريكي، تمايل بودن نهفته است، بودن براي بيان چيزي. در نور نيز تمايل بودن نهفته است، بودن براي خلق كردن چيزي»
نور و فضا:
نور طبيعي با توجه به ظهورش در ساعات مختلف شبانهروز و موقعيت منطقهاي، شخصيتي مختص آن زمان و مكان را مييابد و صور مختلفي در آسمان و افق اقليمهاي متفاوت ميآفريند به طور مثال نور در صحراي سوزان كوير هرگز ماهيتي همچون نور كوهستان را ندارد.
چهره به چهره شدن محيط در عرصة نورپردازي متنوع، مكاني براي تبادل انديشه و احساسات انسان ميگردد. انسان با مكاشفة هويت معنايي مكان، به آزمودن جهاني معنوي و مبهم ميپردازد. اين نمايش ديداري مقابل چشمان مخاطب، باعث شكلگيري و پرورش فضاهايي با شخصيتهاي متمايز مي گردد.
اشاره اي مختصر به نور مصنوعي در ساختمان،خالي از لطف نيست.نور مصنوعيبه طرق مختلف و براي اهداف متفاوت،در داخل و خارج بكار مي رود،كه شامل مواردي از اين قبيل مي باشد:1)روشنايي در كف 2)نور براي سقف 3)نور براي ديوارها 4)ايجاد نور مصنوعي در شب براي مشخص نمودن ورودي و ساير المانهاي شاخص سايت و...نور ساختگي فرمهاي مختلفي دارد،مي تواند از وراي سقف كاذب، يا درمركز فضا و يا به صورت آويز در نقاط مختلف ديوار و سقف بكار رود.
تقابل نور و اثر معماري:
اگر ديدي ساختار سنج و تعريف شدني به نور داشته باشيم ميتوان گفت ساختار نور از دو بخش تشكيل شده است.
1) منبع نور 2) پرتوهايي كه از منلع نور به بيرون افكنده ميشوند. منبع همچون ظرفي، نور را در خود جاي داده و هر لحظه پرتوها از آن لبريز ميشوند.
تأثير و همپوشاني دوسويه كه بين اين دو جزء وجود دارد، ماهيت نور را شكل ميدهد. در واقع كيفيت و كميت هر كدام از اين بخشها در شخصيتي كه نور به فضا ميبخشد تأثيرگذار است. به طور مثال حسي كه يك نور نقطهاي به رنگ آبي در در اتاق تاريك القا ميكند با حسي كه از مشاهدة نور گستردة زرد در اتاق تاريك به وجود ميآيد متفاوت است، اين تفاوت را ميان نور منتشر شده از لامپهاي LED و فلورسنت و .. ميتوان ديد.
البته در نور طبيعي و نور مصنوعي اين كليت تا حدي تغيير ميكند كه به توضيح مختصر آن ميپردازيم.
نور طبيعي در روز كه از خورشيد تراوش ميكند به دليل بزرگ و پر انرژي بودن منبع و فاصلة زياد آن از سطح نورگير زمين، نور در تمام عرصة فضا پراكنده ميشود، به گونهاي كه تصور ميشود پرتوها محيط را به تسخير خود درآوردهاند اما زماني كه معماري شكل ميگيرد، نور پراكنده را در خود گرفته و ماهيت ساختاري به نور و فضاي نورگير ميدهد و سايه از برخورد نور با اثر معماري، به عنوان جزء مكمل نور، پا به عرصة ظهور مينهد.
به هنگام رويارويي نور و اثر معماري، نور برروي پوسته خارجي آن ميلغزد. و به دو شيوه با معماري ميآميزد اول اين كه برروي پوسته ساكن ميگردد و با ايجاد سايه احراز هويت ميكند و دوم اين كه از پوستة خارجي عبور ميكند و به فضاي داخلي رخنه ميكند و با حركت خورشيد در ساعات مختلف روز ما نور در عرصة تاريك داخل به رقص در ميآيد و انسان را قادر به آزمودن عينيات كيفي فضا ميسازد، بدين طريق روح فضا را به انسان مينماياند. در مورد اول، كليت و چيدمان حجم يا احجام با فرورفتگيها و بيرون زدگيها، و ويژگيهاي متفاوت آنها از قبيل مصالح، رنگ، بافت، جنس و ... در شكلگيري ادارك فضايي تعيين كننده هستند، نور يا برروي پوستهاي خشن، متخلخل و نقش برجسته اقتدار نشان ميدهد و يا از سطحي صاف و صيقلي منعكس ميگردد و غير مستقيم در محيط پخش ميشود.
وقتي كه نور بر پوستة خارجي سكوت نميكند و به حركت خود ادامه ميدهد و از پوستة خارجي عبور ميكند اينجاست كه معمار ميتواند نماي خارجي را چون آلتي براي مجسمه سازي به كار برد ، آري ! ميتوان نور را تنديس گونه، از روزنههاي تراشيدة نما عبور داد و در فضاي داخلي به نمايش گذاشت.
هر روزنهاي خود ميتواند بر ديوارههاي داخلي، نقش منبع نور را ايفا كند، با اين تفاوت كه اين بار سرچشمة نور را معمار ميآفريند، و ابعاد و اشكال و نحوة قرارگيري دريچههاي نور را با توجه به مفاهيم و ساختار فضايي كه ميخواهد در داخل خلق كند، تغيير ميدهد. در اين مرحله آميزش نور و معماري به اوج خود ميرسد فضا، ساحتي مقدس براي تجلي اين پيوند ميگردد، نور از جانب اشياء پذيرفته ميشود و عينيت خود را مييابد. « نور به چيزها هستي ميبخشد ، فرم را به فضا ميپيوندد، نوري كه به درون فضاي معماري آمده و در آن گوشه گرفته، بر سطوح گشودة چيزها ميايستد و سايهها را در پشت آنها ميانبارد، بدينگونه، همان سان كه نور با انزواي خود و پذيرش آن از سوي چيزها به عينيت مييابد و براي اولين بار شكل ميگيرد، چيزها نيز پيوسته دچار دگرگوني ميگردند.
نور طبيعي در شب ضعيفتر از روز است، چرا كه ماه به طور غيرمستقيم نور خورشيد را در فضا ميپراكند و ستارههاي سوسوزن به جز طنازي بر پهنة آسمان شب، توان روشن نمودن سطح زمين را ندارند، اين جاست كه قدرتنمايي نور مصنوعي در شب اهميت ويژهاي پيدا ميكند و روح حياتبخش شبانه را در فضاي داخلي و خارجي ميدمد. نور مصنوعي در پوستة خارجي، كليت بنا را به نمايش ميگذارد و با توجه به عملكرد و ارتباط بينابيني آن با محيط پيرامون، معمار ميتواند روشهاي مختلفي از نورپردازي را به كار ببرد.
در نور طبيعي ديديم كه با عبور آن از پوستة خارجي، فضاي داخل و خارج از يك منبع روشنايي ميگيرند و اين باعث تأكيد بيشتر بر آفرينش خلاقانه برروي جدارههاي نما ميگردد كه سرشار از معني باشد. اما نور مصنوعي چنين توانايي را ندارد و نورپردازي داخلي مجزا از خارج است.
امروزه با تحولات انديشهاي كه رخ داده، معماري نيز دگرگون شده، روشهاي انتقال نيرو و طراحي سازهاي جديد، پوستههاي معماري را شفافتر كرده است. شفافيت نما، مرز درون و بيرون را شكسته است، نور بيش از پيش حضور پيدا كرده است. به طوري كه سازهها، تيرها و بادبندهاي شيشهاي در اثار معماري به كار برده ميشود. در اين باره تارائو آندو ميگويد : « در دورة مدرن، معماري داراي پنجرههاي آزاد از محدوديت سازه ميگردد كه اجازة ساخت در هر ابعادي را به گونهاي آزاد پيدا ميكند، اما به جاي آزادي نور در معماري، جان بخشي و حيات بخشي نور به صورت غير مؤثر پراكنده شده و از دست رفته است.
معماري مدرن جهاني فراتر از حد شفاف، را توليد كرده است، جهاني از نور همگن، روشن براي منع هر امر ديگري و فاقد تاريكي. اين دنياي نور به معناي مرگ فضاست به همان قطعيت تاريكي مطلق !!
در نورپردازي به شيوة مصنوعي ويژگيهاي نور از طريق انتخاب انواع سيستمهاي نورافكني، به دست معمار است و حتي امكان خلق سيستمهاي محيطي هوشمند و سازگار را دربازسازي محيط مصنوع را در اختيار ما ميگذارد. به اين طريق قادر به تنظيم منابع نوري با روش متفاوت و مستقل ميگرديم كه با جهت و شدت و درجهبندي متغيير ساخته شده است. از نظر فيزيكي ايجاد كميت بهينه براي نور از نظر مقدار و شدت، رنگ، گرما با نور مصنوعي كاملاً امكان پذير است ولي تقليد از تغييرات هميشگي نور طبيعي كه باعث تغيير ادارك ما ميگردد با نور مصنوعي بسيار مشكل است. نور طبيعي براي ما خاصيت يك زمانسنجي طبيعي را دارد كه نور مصنوعي فاقد آن است. بايد به اين نكته نيز اشاره كرد كه اين امكانات ميتواند با قوة خلاقانهاي كامل شود و به طراحي فضاهاي زيبا و سرشار از معاني منتهي شود، و به مخاطب اجازة اين را بدهد كه در فضا با حضور هزاران هزار پرتو به آزمودن احساسات و هيجانات درونياش بپردازد كه اين خود، شيوهاي از درك هستي و هارموني حيات بخش فضا است.
سير مفهومي و كيفي در شيوههاي نورپردازي:
پرتوهاي نور در فضا آوايي سر ميدهند كه گويي با زبان خاصي شعر ميسرايند و نميتوان از هارموني موجود در حجمهايي از نور كه به واسطة معماري، دريچهها و اشياء فرمهاي خاص گرفتهاند چشم پوشيد. اين مفاهيم كه در پايين ذكر ميكنم، از چگونگي قرارگيري منابع نور و نحوة پرتو افكني در فضا، در پهنة ادارك ما شكل ميگيرد و به سه دسته تقسيمبندي نمودهام.
1) مركز 2) محور 3) حوزه يا شبكه
هر سبكي از معماري ،از نظر فرم فضائي، گوياي يك محتوي ذهني است. در طرح معماري برحسب نوع آنچه كه ساحتمان بايستي بيان كنندة آن باشد، كمتر يا بيشتر از اين مفاهيم و تناسبات استفاده ميكنند. مركزيت در فضا به صحنهاي، براي هدفي خاص و نمايش يك تجربة بصري تبديل ميشود. مركز نوراني ، در تضاد با پيرامون تاريك و ناشناخته، معرف شناخته شدههاست. مركز، فضاي درنگ و مكث است، كه حادثه را در خود جاي ميدهد ، محيط را به درون خود ميكشد و ساكن ميكند. سكوت مبهم اين فضاي نوراني ميتواند نمادي از خورشيد و ماه و پيكرهاي الهي باشد. مركزيت بصري فضا، آرامش و ثبات را القا ميكند، فضايي است كه در كمال سادگي، ميتواند مظهري از مقدسات باشد. نه آغاز دارد و نه پايان، حركتي است بيپايان كه همواره به نقطة آغازش باز ميگردد.
در نورپردازي به شكل و مفهوم محوري، همچون خطي نوراني در فضا، ميتواند جهت خاصي القا كند، چرا كه محور، سيري است براي حركت ،كه از مفاهيم ديگري مثل سلسله مراتب و تكرار در عرصة فضا، شكل ميگيرد. كششي به سمت انتها، در امتداد خودش ايجاد ميكند. گاهي اين انتها روشن است و شناخته شده، گاهي محواست و ناشناخته.
از تكرار و تركيب دوشيوة بالا، نورپردازي حوزهاي، فضا را در خود ميگيرد. از برخورد محورها محدودهاي شكل ميگيرد كه نقاط برخورد به شكل مركزهايي در اين شبكه نمايان ميگردند. چنين فضايي ميتواند هم وحدتآفرين باشد و هم تنوعپذير، و با در برداشتن محورها و مركزها عموميت بيشتري پيدا ميكند، بر عكس نور پردازي مركزگرا، كه هدف خاصي را القا ميكند، ميتواند هويتي گسترده داشته باشد، و ساير مفاهيم مثل تضاد، تقارن كشش، سلسله مراتب و تكرار و ... در چنين فضايي به راحتي نمايان ميشوند.
اين تجربيات كيفي، از مشاهدة مشخصات كمي در فضا، به طور نسبي و متغيير ميتوانند در چهار چوب ذهني لمس شوند. چرا كه از طريق پارامترهايي همچون ويژگيهاي مختلف نورپردازي به شكل عمومي، خصوصيات فردي به شكل خصوصي، تغيير ميكنند، اما به طور كلي ميتوان زبان نور را براي خلق فضا در معماري به كار برد.
منابع :
1) اصول مباني رنگ شناسي در معماري و شهرسازي-تاليف و ترجمه:مهندس كوروش محمودي،مهندس امير شكيبامنش-انتشارات هله
2) زيبايي شناسي در معماري-تاليف:يورگ كورت گروتر-ترجمه:دكتر جهانشاه پاكزاد-مهندس عبدالرضا همايون-انتشارات دانشگاه تهران
3)پايان نامه كارشناسي معماري-بهاره حدادي-دانشگاه آزاد واحد تبريز-دانشكده معماري
4) مبادي سواد بصري-نويسنده:ا.دانديس-ترجمه:مسعود سپهر-انتشارات سروش